جدول جو
جدول جو

معنی شوم قدم - جستجوی لغت در جدول جو

شوم قدم
(قَ دَ)
بدقدم. نامبارک و منحوس. (آنندراج). بدیمن. بدفال و بدشگون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش قدم
تصویر خوش قدم
ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدم
تصویر هم قدم
دو یا چند تن که با هم راه بروند، همگام، همراه
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ قَ دَ)
مبارک پی. میمون النقیبه. فرخ پی. فرخنده پی. خجسته پی. مقابل بدقدم. (یادداشت مؤلف) ، نامی از نامهای کنیزان سیاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قَ دَ)
دهی از دهستان علیشروان بخش بدره ایلام، واقع در 65هزارگزی خاور ایلام. کوهستانی و سردسیر با 320 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ دَ)
همراه و هم سفر و هم طلب. (برهان) :
تا کی دم اهل، اهل دم کو
همراه کجا و هم قدم کو؟
نظامی (لیلی ومجنون ص 50).
تا هم قدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین، قدم برنهاده ایم.
خاقانی.
با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همقدم بودم. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شو مقدم
تصویر شو مقدم
سبز گام بد گام خشک پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم قدم
تصویر کم قدم
کم گام اهسته رو آهسته رو
فرهنگ لغت هوشیار
نو گام نو رسیده نو نیاز (سالک در دساتیر نو مشق در غیاث اللغات)، تازه وارد تازه رسیده، مبتدی، آنکه تازه بسیر و سلوک داخل شده: (آن خلعه که فضل او نگارد هر نو قدمی قدش ندارد) (تحفه العراقین. قر. 46)
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که با هم راه روند، همگام، همراه، هم سفر، خدمتگار، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
خجسته، خوش یمن، مبارک پی، فرخنده پی، شگوندار، مبارک، میمون، همایون
متضاد: بدقدم، نحس، بدیمن، نامبارک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همراه، هم عنان، همگام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بریدن و شکستن
فرهنگ گویش مازندرانی